محمدمهدی خراسانی

توسعه‌دهنده Full-Stack

توسعه‌دهنده نرم‌افزار

توسعه‌دهنده بک‌اند

توسعه‌دهنده اپلیکیشن موبایل

طراح محصول

طراح تجربه کاربری (UX)

طراح رابط کاربری (UI)

طراح وب

طراح گرافیک

تحلیلگر داده

هوش مصنوعی

بینایی ماشین

یادگیری عمیق

یادگیری ماشین

پردازش زبان طبیعی (NLP)

مشاور توسعه سیستم‌های هوش مصنوعی

تحلیلگر تکنیکال بازارهای مالی

مدیر پروژه فناوری اطلاعات

توسعه‌دهنده بلاک‌چین

برنامه نویس میکروکنترلر

نوشته بلاگ

اوضاع اقتصاد چین بدون روتوش رسانه‌ها

مرداد ۲۸, ۱۴۰۴ آموزش, اخبار, اقتصاد, تجربه, تخصصی, عمومی
اوضاع اقتصاد چین بدون روتوش رسانه‌ها

چند وقتی می‌شه که با دقت و دید علمی‌ تری اوضاع اقتصاد آمریکا رو زیر ذره‌بین بردم برای خودم؛ همون کشوری که همه‌ مون می‌دونیم این روزا اوضاع اقتصادیش چندان تعریفی نداره. نتایج تحقیق و تحلیل‌هام رو که منتشر کردم، یه عده (و حتی خودم گاهی!) از اون طرف بوم افتادیم که: «پس حتماً اقتصاد چین الان بهشته! آمریکا هم که با مغز داره سقوط می‌کنه و استکبار جهانی بالاخره داره به اضمحلال می‌ره!» 🤦‍♂️ چنین واکنش‌هایی باعث شد یه نفس عمیق بکشم و بدون تعصب و جنجال رسانه‌ای، واقعیت‌های اقتصاد چین رو هم دقیق و علمی بررسی کنم. هدفمون اینه که ببینیم آیا اون تصویری که از برتری چین تو ذهن‌مون ساختیم واقعیه یا یک اشتباه رایجه. قراره از داده‌ها و منابع آماری استفاده کنیم، نه از منابع جانبدارانه ، چه رسانه‌های غربی و چه رسانه‌های داخلی مثل صداوسیما، می خوام به سبک یک راننده تاکسی بی طرف یه نگاهی به اوضاع بندازیم 😄

چین روی کاغذ

تا حالا به این فکر کردین که شاید هرچی درباره اقتصاد چین شنیدیم فقط ظاهر ماجرا بوده؟ چین اصلاً یه کشور عادی نیست؛ اقتصادش به طرزی عجیب داره همزمان هم رشد می‌کنه هم فرو می‌پاشه! اگه از بیرون و بر اساس حرف رسانه‌ها نگاه کنیم، چین در نقطه مقابل آمریکاست. آمریکا یک بدهکار بزرگه که هر روز بیشتر قرض می‌گیره، در حالی که چین طلبکاره، ثروت ذخیره می‌کنه و قراره جاشو با آمریکا عوض کنه. مثلا فقط بدهی دولت فدرال آمریکا حدود ۱۲۳٪ تولید ناخالص داخلیشه، در حالی که بدهی دولت مرکزی چین حدود ۸۴٪ تولیدشه. تازه چین یکی از بزرگ‌ترین طلبکارای دنیاست؛ صدها میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا رو خریده و روی کاغذ دستش پره. شاید فکر کنیم پس آمریکاست که تا خرخره تو بدهیه و چین با جیب پرپول نشسته نظاره می‌کنه. اما واقعیت دقیقاً این نیست. یکم که لایه‌های پنهان اقتصاد چین رو بررسی کنیم، ممکنه ببینیم قضیه به این سادگی ها نیست! چین با یک ساختار سیاسی و اقتصادی متفاوت، بازی ژئوپولیتیکی رو یه جور خاصی تعریف کرده که اگه درست درکش کنیم، شاید کل تصورات قبلیمون زیر و رو بشه.

اول از همه، بیاید به مسئله بدهی نگاه کنیم. گفتیم بدهی دولت مرکزی چین ظاهراً زیر ۱۰۰٪ تولید ناخالص داخلیه؛ خیلی کمتر از آمریکا یا ژاپن. ولی این فقط نصف داستانه. تفاوت بزرگ چین و آمریکا در بحث بدهی اینه که چه کسی داره قرض می‌گیره و این قرض‌ها کجا ثبت می‌شه. در آمریکا بیشتر بدهی‌ها مستقیماً به اسم دولت فدراله (استانی هم وام می‌گیرن ولی کم). اما چین ماجراش پیچیده‌تره؛ بدهی‌ها پنهان‌تر و پراکنده‌ترن و فقط دولت مرکزی نیست که وام بالا میاره. تو چین هر کی دستش برسه وام می‌گیره: از دولت‌های محلی گرفته تا شرکت‌های دولتی بزرگ و یه مشت نهاد عجیب غریب که فقط برای این درست شدن که بدهی‌ها رو تو آمار رسمی نشون ندن! به عبارت ساده، چین با بدهی چندلایه طرفه. به قول یه ضرب‌المثل، “از هر انگشتش یه قرض می‌باره”!

رشد اقتصادی با ترمز، از معجزه شنژن تا بحران اعتماد

چین طی چند دهه گذشته به عنوان معجزه اقتصادی قرن شناخته می‌شد. سرعت رشد چین طوری بود که دنیا رو مبهوت خودش کرده بود؛ یه رشد دورقمی که موتور کل اقتصاد جهان شده بود. شهری مثل شنژن مثال بارز این معجزه‌ بود: شنژن سال ۱۹۸۰ فقط یه روستای کوچیک مرزی بود، ولی امروز یکی از بزرگ‌ترین قطب‌های فناوری و صادرات دنیا شده. مردم چین هم انتظار داشتن هر جای کشورشون تبدیل بشه به یه شنژن جدید؛ یعنی هر سال رشد بیشتر، شهرهای عظیم‌تر، پروژه‌های بزرگ‌تر. تمام سبک زندگی مردم و برنامه‌ریزی حکومت هم بر اساس همین یک اصل شکل گرفته بود: رشد سریع و مداوم.

حالا مشکل اینه که اون موتور توربوی رشد داره ریپ می‌زنه. رشد اقتصادی چین دیگه اون برق و درخشش سابقو نداره. سال ۲۰۲۳ دولت چین گفت رشد اقتصادیشون ۵/۳٪ بوده و برای ۲۰۲۴ هم هدف‌گذاری رو ~۵٪ گذاشتن. اما بسیاری از تحلیل‌گرای مستقل می‌گن این آمارها زیادی خوش‌بینانه‌ست و با واقعیت نمی‌خونه. بعضی برآوردهای خارجی حتی میگن رشد واقعی اقتصاد چین در ۲۰۲۴ احتمالاً بین ۲/۴٪ تا ۲/۸٪ بوده ، یعنی تقریباً نصف چیزی که رسماً اعلام شده! همین تناقض عجیب بین آمار رسمی و واقعیت، اعتماد رو نسبت به آمارهای دولتی چین کم کرده. البته در نظام‌های ایدئولوژیک، این فاصله چیز تازه‌ای نیست؛ بزرگ‌نمایی موفقیت و پنهان کردن دردسرها بخشی از روش حکومت‌داریه. اما خب اقتصاد واقعی رو که نمی‌شه با پروپاگاندا تنظیم کرد!

وقتی پکن رسماً میگه «همه چی آرومه، ما چقدر خوشبختیم» ولی همزمان نرخ بهره رو پشت سر هم کاهش می‌ده، یه بسته نجات ۱۰ تریلیون یوانی (حدود ۱٫۴ تریلیون دلار) برای بدهی دولت‌های محلی رو می‌کنه تو بدن اقتصاد، و بانک مرکزیش مجبور میشه مستقیم بازار بورس رو تزریق پول کنه ، آدم شک می‌کنه که پس اوضاع لابد خیلی هم روبه‌راه نیست. هیچ دولتی برای یه افت کوچیک رشد (مثلاً از ۵٫۲٪ به ۴٫۸٪) این‌جور اقدامات اضطراری انجام نمی‌ده. خلاصه اینکه اقتصاد چین رسماً ۵٪ رشد کرده، اما تو عمل اونقدر مشکل جدی بوده که یه‌جور حالت آماده‌باش اقتصادی اعلام کردن.

کاهش رشد برای چین دردسرسازه، چون کل سیستم روی انتظار رشد بالا بنا شده. فرض کنین یه کارمند هر سال ۱۰٪ به حقوقش اضافه بشه و بر اساس همین عادت کلی وام و قسط بلندمدت بالا سرش باشه. حالا اگه یه سال افزایش حقوقش بشه ۵٪، زندگیش مختل می‌شه چون همه‌چیز رو با انتظار ۱۰٪ بسته بود. اقتصاد چین هم همینه: رشد پایین‌تر = درآمد کمتر = بازپرداخت سخت‌تر بدهی‌ها = فشار روی بانک‌ها = فرصت‌های کمتر برای آینده.

شهرهای ارواح: یادگار خوش‌بینی افراطی

یکی از آشکارترین نشونه‌های اون انتظار رشد بی‌پایان در چین، پدیده‌ی «شهرهای ارواح» هست. برج‌های بلند، اتوبان‌های عریض و محله‌های شیک که با کلی زرق و برق ساخته شدن ولی تقریباً خالی موندن. نکته اینجاست که این شهرهای نوساز اغلب نه تو قلب پکن و شانگهای، بلکه اطراف شهرهای کوچیک‌تر ساخته شدن، با این امید که میلیون‌ها نفر از روستاها مهاجرت می‌کنن و این‌جاها ساکن می‌شن. سال‌ها گذشت و خبری از اون جمعیت عظیم نشد؛ نتیجه‌ش میشه آپارتمان‌های خالی و خیابون‌های بدون ترافیک که مثل شهر ارواح به نظر میان.

دولت‌های محلی و شرکت‌های ساختمونی با خوش‌بینی افراطی و حساب باز کردن روی رشد همیشگی جمعیت شهری و شروع کردن به سرمایه‌گذاری‌های عظیم. اون موقع (دو دهه پیش) این انتظار غیرمنطقی نبود؛ مهاجرت داخلی چین واقعاً زیاد بود. ولی الان نرخ مهاجرت روستا به شهر هر سال کمتر می‌شه و از اون بدتر، جمعیت کل چین هم برای اولین بار در تاریخ مدرن (در زمان صلح) شروع کرده به کاهش پیدا کردن! یعنی نه تنها رشد جمعیت متوقف شده، بلکه چینی‌ها دارن پیر می‌شن و نیروی کار آینده کمتر می‌شه و خب طبعا مسکن‌های ساخته شده روی دستشون مونده.

اینجاست که بحران مسکن چین خودش رو نشون می‌ده. چین برای اینکه مثل ژاپنِ دهه ۹۰ دچار رکود نشه، مدت‌ها روی همین ساخت‌وساز مسکن و پروژه‌های عمرانی بزرگ گازشو گرفت؛ یه جور فرار رو به جلو. حباب مسکن رو عمداً ندید گرفتن تا موتور اقتصاد خاموش نشه. حالا اما حباب ترکیده و شرکت‌های ساختمونی بزرگی مثل اورگرند (Evergrande) هم به مرز ورشکستگی رسیدن. میلیون‌ها نفر پولشونو پیش‌خرید خونه‌هایی کردن که نیمه‌کاره رها شده. این بحران مسکن بیش از هر چیز نتیجه‌ی همون خوش‌بینی بیش از حد به رشد مداوم بوده.

البته این مشکل فقط محدود به مسکن نیست. از پروژه‌های زیرساختی عظیم گرفته تا طرح عظیم «یک کمربند – یک جاده» (راه ابریشم جدید)، همه بر پایه این باور ساخته شدن که رشد بالا همیشه ادامه داره. وقتی این انتظار برآورده نشه، تازه ماجرا واقعیت خودشو نشون می‌ده.

 

کوه بدهی چین

حالا برگردیم به موضوع بدهی که گفتیم مثل کلاف سر در گمه. چین به صورت رسمی شاید خیلی مقروض به نظر نرسه، ولی اگه همه لایه‌هاشو در نظر بگیریم، مجموع بدهی‌های دولت، شرکت‌ها و خانوارها در چین به بیش از ۳۰۰٪ تولید ناخالص داخلی می‌رسه (بعضیا حتی میگن نزدیک ۴۰۰٪!). برا مقایسه، این عدد در آمریکا حدود ۲۵۰٪ و در خیلی از کشورهای پیشرفته بین ۲۵۰ تا ۳۵۰٪ . اما ترکیب و جنس بدهی چین متفاوته:

  • دولت مرکزی و دولت‌های محلی: دولت مرکزی چین مستقیماً شاید حدود ۸۰٪ تولید ناخالص داخلی بدهی داشته باشه. ولی کلی بدهی به شکل اوراق شهرداری و وام توسط دولت‌های استانی و محلی گرفته شده که تو آمار رسمی دولت نمیاد. یه‌جور نهاد خاص به اسم شرکت‌های تامین مالی دولتی محلی (LGFV) هم هست که ترفند حسابداریه؛ واسطه‌ ان که وام‌ها رو بگیرن و خرج کنن تا مستقیماً در ترازنامه دولت نیاد. طبق بعضی برآوردها، بدهی رسمی دولت‌های محلی تا پایان ۲۰۲۳ حدود ۴۸ تریلیون یوان و بدهی پنهان (همین LGFVها) بیش از ۶۰ تریلیون یوان بوده. اگه دولت مرکزی مجبور بشه همه این بدهی‌های مخفی رو جمع کنه، نسبت بدهی دولت چین ممکنه به حدود ۱۳۰٪ تولید ناخالص داخلی برسه. یعنی حتی از آمریکا هم بیشتر.
  • شرکت‌های دولتی و خصوصی: شرکت‌های چینی هم وام سنگینی گرفتن؛ کل بدهی بخش شرکتی چین حدود ۱۲۳٪ تولید ناخالص داخلی برآورد می‌شه. جالبه بدونید طبق گزارش S&P، حدود ۷۹٪ این بدهی شرکت‌ها مربوط به شرکت‌های دولتی بوده. یعنی اکثر وام‌های شرکت‌ها رو خود حکومت به شکل شرکت‌های مثلا خصوصی گرفته! شرکت‌های عظیم دولتی مثل شرکت مهندسی ساخت‌وساز چین (بزرگ‌ترین شرکت ساختمانی دنیا) یا بانک‌های بزرگ دولتی، هزاران میلیارد یوان بدهی دارن که رسماً بدهی دولت حساب نمیشه ولی عملاً اگه گیر کنن، دولت باید نجاتشون بده.
  • خانوارها و مردم عادی: تا یکی دو دهه پیش مردم چین چندان بدهکار نبودن، ولی حالا داستان فرق کرده. بدهی خانوارهای چینی (عمدتاً وام مسکن) رسیده به حدود ۶۰٪ تولید ناخالص داخلی چین. دلیلش هم ساده‌ست: تب خرید خونه! مردم عادی چین چون گزینه جذاب دیگه‌ای برای سرمایه‌گذاری نداشتن (بازار بورس خراب، نرخ بهره بانکی پایین)، پس‌انداز چند نسلشون رو ریختن تو بازار مسکن. وام گرفتن تا جایی که می‌شده خونه خریدن؛ اونم خونه‌هایی که سال به سال گرون‌تر می‌شدن.

حالا ترکیب این سه تا عدد (۱۳۰٪ دولت + ۱۲۳٪ شرکت‌ها + ۶۰٪ خانوار) همون حدود ۳۱۰-۳۲۰٪ درمیاد که گفتیم. بعضی اقتصاددان‌های مستقل حتی بدهی‌های دیگه رو هم اضافه می‌کنن (مثل بدهی بانک‌ها و …)، که می‌رسه بالای ۳۵۰٪ یا ۳۸۰٪. هرجور حساب کنیم، چین الان یک کوه بدهی داره که روش ایستاده.

ممکنه بپرسید این بدهی‌های زیاد چرا تا الان کار دستشون نداده؟ چرا هنوز بحران مالی وحشتناک رخ نداده؟ دو تا دلیل مهم داره که بهشون می‌رسیم: یکی نرخ بهره پایین، یکی هم دارایی‌های بزرگ دولت.

چرا بهره بدهی چین پایینه؟

یک سؤال جالب اینه که با وجود این همه ریسک، چرا سرمایه‌گذار باید به چین با بهره کم پول قرض بده؟  مثلاً الان اوراق ۱۰ ساله دولت آمریکا نزدیک ۴٪ بهره می‌ده، در حالی که اوراق ۱۰ ساله چین حدود ۱٫۷٪ بهره داره. از نظر منطقی، آمریکا معتبرتره و باید بهره کمتری بده و چین ریسک بالاتری داره و باید بهره بالاتری بده، ولی می‌بینیم برعکس شده! این وضعیت پارادوکسی، جوابش تو رفتار غیرعادی اقتصاد چینه.

اولا، چین کنترل شدیدی روی خروج سرمایه از کشور داره. ثروتمندان و بانک‌های چینی به راحتی نمی‌تونن پولشونو از چین بیرون ببرن که برن مثلاً اوراق آمریکا بخرن. پس پول اضافی تو خود چین می‌مونه و رقابتی برای رفتن به اقتصادهای امن‌تر مثل آمریکا شکل نمی‌گیره. دولت چین هر وقت بخواد قرض بگیره، لازم نیست با بقیه دنیا رقابت کنه چون سرمایه‌گذار چینی چاره زیادی نداره جز اینکه پولش رو تو همون چین مصرف کنه. بانک‌های بزرگ چین هم که تقریباً همه دولتی‌ان و دستور از بالا گوش می‌کنن؛ وقتی دولت بگه اوراقم رو با بهره کم بخر، می‌خرن! نتیجه ش این میشه که دولت چین می‌تونه بهره اوراق و وام‌های خودش رو یه زور پایین نگه داره.

دوم اینکه توی اقتصاد چین گزینه‌های سرمایه‌گذاری جذاب زیادی واسه مردم عادی وجود نداره. در اقتصادهای آزاد، وقتی بهره اوراق دولتی پایینه، سرمایه‌گذارها پولشونو می‌برن سهام می‌خرن، یا میرن سراغ املاک، طلا، ارز دیجیتال، کسب و کار و… تا سود بیشتری ببرن. اما در چین این دریچه‌ها یا محدوده یا چندان سودآور نیست. بازار سهام چین اصلاً حال و روز خوشی نداره؛ از سال ۲۰۰۰ تا الان شاخص بورس چین کمتر از ۱۰۰٪ رشد کرده، در حالی که آمریکا در همین مدت بالای ۳۰۰٪ رشد کرده. ( خب می اومدید بورس ایران از سال ۲۰۰۰ ارزش بازار حدودا ۳۰۰.۰۰۰٪ سی صد هزار درصد رشد کرده 😁😁 جدی گفتما محاسبه کردم عدد کثرت نیست ! البته دلاری حساب کنیم چیزی حدود ۱۵۰۰٪ میشه) تازه خیلی از شرکت‌های بورس چین خودشون دولتی‌ان و هدف اصلیشون کسب سود برای سهامدار نیست، بلکه انجام مأموریت‌های حکومتیه. خلاصه بورس چین اعتمادبخش نیست.

پس چینی‌های عادی می‌مونن با یه گزینه آشنا: مسکن. فرهنگ چینی (تا حدی شبیه ما ایرانی‌ها) مسکن رو نه فقط سرپناه، بلکه سرمایه‌گذاری آینده می‌بینه. وقتی دولت دید مردم هر چقدر می‌تونن خونه می‌خرن، اومد یه سقف گذاشت که هر خانوار بیشتر از ۲ یا ۳ واحد مسکونی نتونه بخره. مردم هم حتی رفتن سراغ راه‌های خلاقانه مثل اینکه طلاق صوری بگیرن که بتونن خونه‌های بیشتری به اسم نفرات مجزا بخرن، یا پول‌هاشونو جمع کنن بجای چند واحد ارزون، یه خونه لوکس در مرکز شهر بخرن که ارزش بیشتری داره. این‌طوری قانون رو دور می‌زنن تا همچنان در مسابقه مسکن شرکت کنن!

وقتی تقاضا برای خونه این‌قدر بالا باشه، معلومه قیمت خونه سر به فلک می‌کشه. تو خود متن رسانه‌ای چینی‌ها هم اعتراف کردن که نسبت قیمت مسکن به درآمد در پکن حدود ۳۵ برابر شده؛ یعنی اگه یک خانواده متوسط تمام درآمدشو ذخیره کنه، ۳۵ سال طول می‌کشه تا بتونه یک خونه متوسط در پکن بخره! (مقایسه کنین با لس‌آنجلس ۷٫۵ برابر، لندن ۱۹ برابر، حتی تهران خودمون ۲۵ برابر). پس مسکن تو چین عملاً از دسترس خیلی‌ها خارجه، ولی چون همه امید دارن یه روز اون شهرهای خالی هم تبدیل به شنژن شن، باز مردم هرطور شده پولشونو می‌ریزن تو این بازار. که خب البته یکی دوسال گذشته رفتار مردم خیلی تغییر کرده و حتی قیمت مسکن توی بعضی شهر های چین به شدت کاهش پیدا کرده…

این تب مسکن و فرهنگ پس انداز و اجبار پرداخت قسط یه اثر جانبی مهم داشته: مصرف داخلی چین ضعیف مونده. مردمی که همه پول و وامشونو میدن قسط خونه، دیگه پولی براشون نمی‌مونه که خرج کالاهای دیگه کنن. برای همینه که تورم کالاهای مصرفی تو چین در دو دهه اخیر خیلی پایین بوده و بعضی وقتا حتی منفی شده (رکود تورمی). چین تو تولید کالا عالی عمل کرده ولی تو مصرف داخلی ضعیف مونده. مصرف خانوار تو آمریکا حدود ۷۰٪ اقتصاد رو تشکیل می‌ده، ولی تو چین کمتر از ۴۰٪. این یعنی مدل رشد چین بیش از حد وابسته به سرمایه‌گذاری و صادرات بوده. حالا که صادرات به مشکل خورده (جنگ تجاری با آمریکا، رقابت سایر کشورها)، چین می‌دونه باید مردمش رو ترغیب کنه بیشتر خرج کنن. یکی از راه‌هاش همینی بوده که دولت باز بدهی ایجاد کنه و پول تزریق کنه تا شاید اقتصاد راه بیفته.

چاپ پول و معجزه عقب‌انداختن بحران

وقتی با این حجم بدهی مواجه می‌شی و رشد هم افت کرده، دولتمردای چینی دو تا کار می‌تونن بکنن: یا سفت ریاضت اقتصادی پیش بگیرن (که رشد بیشتر میاد پایین و ممکنه نارضایتی اجتماعی بشه)، یا مثل قبل پول ارزون بریزن تو اقتصاد تا چرخ‌دنده‌ها بچرخه. طبیعتاً گزینه دوم برای چینی‌ها جذاب‌تر بوده. بانک مرکزی چین در دو دهه اخیر واقعاً دست به کارهای بزرگ زده؛ به عنوان مثال از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۰ حجم نقدینگی چین حدود ۱۶ برابر شده (تو همون بازه آمریکا حجم پولش رو ۳ برابر کرد برای مقایسه). یعنی چاپ پول با شدت بالا.

تا وقتی تورم افسارگسیخته نشه، چین مشکلی با چاپ پول نداره. تا الان تورم وحشتناک نشده چون همون‌طور که گفتیم، مردم چین زیاد خرج نمی‌کنن و این پول‌ها بیشتر تو دارایی‌هایی مثل مسکن انباشته شده، نه تو کالاهای مصرفی روزمره. به علاوه، چین قیمت‌ها رو هم تا حدی کنترل می‌کنه با روش های دستوری که داره. خلاصه فعلاً اثرش به صورت تورم دارایی (مثل قیمت مسکن) بوده نه تورم کالاهای سوپرمارکتی. اما تاریخ اقتصاد نشون داده که این حجم پول بدون پشتوانه آخرش یه جایی ورم می‌کنه!

خیلی از اقتصاددان‌ها یک آستانه بدهی به تولید ناخالص داخلی رو بحرانی می‌دونن؛ مثلاً ۱۲۰٪ یا ۱۵۰٪. چین الان (حتی با حساب خوش‌بینانه‌ترین روش‌ها) از ۲۵۰٪ هم گذشته چه برسه ۱۵۰٪. بنابراین عده‌ای معتقدن اقتصاد چین با همین دست فرمون دیر یا زود زیر بار بدهی فرو می‌پاشه. البته اگه چینی ها باز معجزه نکنن چون سابقه و اراده ی معجزه داشتن خداییش تاحالا! و صد البته پیش‌بینی زمانش آسون نیست برخی میگن دو سه سال آینده، برخی میگن ممکنه سال‌ها با همین وضعیت کش بدن.

برگ برنده پنهان چین: دارایی‌های دولتی عظیم

اما آیا چین به این راحتی بحرانی می‌شه؟ شاید نه به این زودی؛ چون یه سری عوامل به نفع چین هم هست که خیلی کشورای بدهکار دیگه ندارن. مهم‌ترینش همونیه که اشاره کردیم: دارایی‌های بزرگ دولت چین. برعکس دولت‌های غربی که شاید تصور بشه مالک کل کشورن اما در عمل دارایی قابل‌فروش زیادی ندارن، دولت چین واقعاً صاحب چیزای ارزشمندی تو مملکتشه.

برای نمونه، دولت چین مالک تمام زمین‌های کشوره (مردم و کسب‌وکارها فقط حق اجاره بلندمدت دارن). تصور کنین ارزش زمین‌های شهری چین چقدره! علاوه بر زمین، صدها هزار شرکت دولتی بزرگ و کوچک دارن که دولت می‌تونه سهمش رو بفروشه (الان هم از خیلیاش یه تکه کوچیک تو بورس عرضه شده). یه پژوهش آکادمی علوم اجتماعی چین تخمین زده خالص دارایی‌های دولت چین حدود ۱۲۰ تریلیون یوان (معادل ۱۷ تریلیون دلار در سال ۲۰۱۶) بوده و این رقم طی سال‌های اخیر با سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی و رشد ارزش زمین و… احتمالاً خیلی بیشتر هم شده. برخی اقتصاددان‌ها نسبت خالص دارایی دولت چین به تولید ناخالص داخلی رو حدود ۱۴۶٪ برآورد کردن که خیلی بالاتره از کشورهای غربی. یعنی به زبان ساده، دولت چین بر خلاف مثلاً آمریکا، به ازای بدهی‌هاش کلی دارایی دم دست داره که اگه خیلی مجبور بشه می‌تونه بفروشه و بدهی رو صاف کنه (البته در عمل فروش همه اونها آسون نیست، ولی داشتنش اعتماد میاره).

مزیت بعدی، کنترل نرخ بهره‌ست. فرض کنین یک بدهی بزرگ با بهره نزدیک صفر داشته باشی؛ پرداختش خیلی راحت‌تره تا یه بدهی کوچیک با بهره ۱۰٪. چین با کنترل نظام بانکی و وادار کردن بانک‌های دولتی به تمدید و ارزان کردن وام‌ها، تونسته نرخ بهره مؤثر بدهی‌های خودش رو پایین نگه داره. بدهی دولت مرکزی چین اکثراً داخل چین و به یوانه و بانک مرکزیش هر وقت لازم بوده بهره‌ها رو کم کرده. در نتیجه فعلاً فشار بهره سنگین روشون نیست. این چیزی نیست که آمریکا بتونه انجام بده چون اونجا بانک مرکزی تا بشه مستقله و تقریبا بازار جهانی تعیین می‌کنه بهره رو. چین این برگ رو هم داره که به وقتش مثلاً بگه: خب همه وام‌های فلان استان ۲۰ سال دیگه سررسیدش رو عقب بندازین! (اتفاقی که واقعا در برخی استان‌ها داره میفته).

البته این مزیت‌ها بیشتر شامل حال دولت مرکزی چین می‌شه. مردم عادی که وام مسکن با بهره‌های نسبتاً بالا گرفتن یا دولت‌های محلی که اوراقشونو باید با نرخ بالاتر بفروشن، در معرض خطر بیشتری هستن. اگر بحرانی بشه، احتمال ورشکستگی شهرداری‌های کوچیک و خانوارهای بدهکار زیاده؛ ولی دولت مرکزی شاید بتونه خودش رو نجات بده هرچند اگه خیلی گسترده بشه بحران، دامان دولت رو هم می‌گیره.

 پیچیدگی اقتصاد چین و آینده رقابت با آمریکا

همه این حرف‌ها رو زدیم که برسیم به این نکته: اقتصاد چین یکی از پیچیده‌ترین و منحصر‌به‌فرد‌ترین سیستم‌های اقتصادی جهانه. به سختی می‌شه با متر و معیارهای متداول اقتصادهای آزاد (مثل آمریکا) اونو سنجید. تو این مقاله سعی کردیم چین و آمریکا رو مقایسه کنیم چون این دو غول قرن ۲۱ هستن، ولی واقعیت اینه که ساختارشون زمین تا آسمون فرق داره.

آمریکا یک بخش خصوصی عظیم و مهارنشده داره با یک جامعه فوق‌مصرف‌گرا که مشکل اصلی‌ش تورم و ولخرجیه؛ چین یک اقتصاد کنترل‌شده داره با جامعه‌ای که اهل پس‌انداز و کم‌مصرفه و مشکلش رکود و کمبود تقاضاست. در آمریکا دولت بدهکار اصلیه؛ در چین بدهی دست به دست بین دولت‌های محلی و شرکت‌های دولتی می‌چرخه و روی کاغذ همه چی روبه‌راه نشون می‌ده.

با این اوصاف، اون تصویری که بعضی‌ها می‌گن «آمریکا در حال سقوط و چین در آستانه تبدیل شدن به ابرقدرت بلامنازع» شاید یکم ساده‌انگارانه باشه. چین چالش‌های ساختاری، جمعیتی، مالی و نهادی بزرگی داره که حل کردنشون اصلاً راحت نیست. منتها فرقش اینه که چون حکومتش اقتدارگراست و رسانه‌ها رو کنترل می‌کنه، تونسته خیلی از مشکلات رو بهتر پنهان کنه و آمارها رو قشنگ‌تر جلوه بده. چین نه قراره یه شبه فروبپاشه، نه یکسره جهان رو می‌بلعه؛ هر دو وجه ماجرا اغراق‌آمیزه.

نکته تلخ اینه که اگر رقابت اقتصادی آمریکا و چین شدت بگیره یا وارد درگیری (حتی سرد) بشن، احتمالاً برنده‌ای وجود نداره. برنده کشور دیگه ای میشه که از اون گوشه بدون کل کل داره نون و ماستشو می خوره و مشغول توسعه ست! مثلا هند که حتما بعدا در موردش براتون باید بنویسم چیزایی که تو مخمه رو و تا تحقیق بیشتر بکنم کامل ترش کنم در اختیارتون حتما میذارم.

در پایان، امیدوارم تونسته باشم تصویری واقع‌بینانه و مستند (هرچند خلاصه) از اوضاع اقتصاد چین ارائه بدم. این داستان ادامه‌داره و باید دید چین آیا می‌تونه موتور رشدشو دوباره تقویت کنه یا مجبور می‌شه تن به اصلاحات دردناک بده. چیزی که مسلمه، چینِ امروز با تصویری که رسانه‌ها نشون می‌دن فاصله زیادی داره، نه اون ابرقدرت شکست‌ناپذیر رویاهاست، نه یک اقتصاد ورشکسته در آستانه فروپاشی. واقعیت، همون‌طور که دیدیم، جایی میان این دوتاست.

برچسب ها:
درج دیدگاه