چرا به بدیهیاتمان شک نمیکنیم؟ تفکر انتقادی و اهمیت آن
مقالهای که آلبرت اینشتین برای دریافت جایزه نوبل نوشت، با عبارت معروفی آغاز میشود: «چنین به نظر میرسد…» این جمله، بیش از یک آغاز ساده برای یک تحقیق علمی است. در حقیقت، آن جمله نمایانگر یک نگرش عمیق به دنیای اطراف ماست. به نظر میرسد اینشتین، که خود یکی از بزرگترین متفکران تاریخ بشر است، در آن زمان هم به بدیهیات و فرضیات بنیادین علم شک کرده بود. اما چرا ما انسانها چنین کاری نمیکنیم؟ چرا در مواجهه با بسیاری از مسائل، بهطور خودکار به مفروضات و باورهای پذیرفتهشده متکی میشویم، بدون اینکه دوباره آنها را مورد بازبینی قرار دهیم؟
تفکر انتقادی چیست؟
تفکر انتقادی، توانایی تحلیل و ارزیابی اطلاعات بهطور دقیق و معقول است. این نوع تفکر به ما کمک میکند که بدون پذیرش بیچون و چرا و بدون تاثیرپذیری از تعصبات یا عقاید پیشین، مسائلی را که با آنها مواجه میشویم، مورد بررسی و سوال قرار دهیم. در واقع، تفکر انتقادی ما را به این دعوت میکند که نه تنها خودمان، بلکه دنیای اطرافمان را از منظر جدیدی نگاه کنیم.
چرا از بدیهیات شاکی نمیشویم؟
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا بسیاری از ما به بدیهیاتمان شک نمیکنیم؟ چرا فرضیات اساسی که شاید سالها در ذهنمان حک شدهاند، همیشه بهعنوان حقیقت پذیرفته میشوند؟
یکی از دلایل این است که ما بهطور طبیعی تمایل داریم که به راحتی از ذهنیتهای پیشین خود استفاده کنیم. ذهن انسان معمولاً ترجیح میدهد از «چارچوبهای ذهنی» آشنا و ثابت استفاده کند، زیرا این کار انرژی کمتری مصرف میکند. در نتیجه، فرضیات ابتدایی بهسرعت تبدیل به تصورات غیرقابلتغییر میشوند و هرگونه تلاش برای چالش کشیدن این باورها میتواند احساس ناامنی ایجاد کند.
تعصب و پیشفرضها
تعصب یکی دیگر از عواملی است که بر اساس آن از بررسی مجدد پیشفرضها و باورها خودداری میکنیم. تعصبها، چه در سطح فردی و چه اجتماعی، میتوانند بهسرعت به یک مانع در برابر تغییر و تکامل تبدیل شوند. انسانها بهطور طبیعی علاقه دارند که دیدگاهها و باورهای خود را تایید کنند و از هر چیزی که با این باورها در تضاد باشد، اجتناب کنند. این روند میتواند منجر به تصمیمگیریهای اشتباه یا حتی تغییرناپذیری در برابر شواهد و ایدههای جدید شود.
اهمیت بازنگری در پیشفرضها
بسیاری از پیشفرضهایی که در طول زمان به آنها عادت کردهایم، ممکن است دیگر صحیح نباشند. از این رو، اهمیت بازنگری در این پیشفرضها غیرقابلانکار است. با نقد و بررسی این باورهای قدیمی، میتوانیم به اکتشافات جدید دست یابیم و گامی به سوی تکامل فکری و علمی برداریم.
پیشفرضها اگر بدون شک و تامل پذیرفته شوند، ممکن است ما را در مسیرهای اشتباه هدایت کنند. اما اگر قادر به شک کردن و بازنگری در این پیشفرضها باشیم، امکان رشد و یادگیری جدید وجود دارد. همانطور که اینشتین در مقالهاش اشاره میکند، بسیاری از نظریات علمی ابتدا بهعنوان فرضیههایی بیپایه و اساس شروع شدند، اما از طریق شک و آزمون دقیق، به حقایق علمی تثبیتشده تبدیل شدند.
چگونه میتوانیم شک کنیم؟
شک کردن نیاز به شجاعت دارد. نیاز به این دارد که بتوانیم از دام پیشفرضها و تعصبات رها شویم و بهجای تسلیم شدن در برابر آنچه که بهعنوان حقیقت پذیرفتهایم، دوباره از خود سوال کنیم: آیا این درست است؟ آیا همه چیز همانطور که به نظر میرسد، است؟ آیا امکان دارد که چیزی که میدانیم اشتباه باشد؟
از این رو، تفکر انتقادی باید بهعنوان ابزاری برای بهبود فرآیندهای فکری و حتی علمی در نظر گرفته شود. بدون این ابزار، نمیتوانیم به کشف حقایق جدید و راهحلهای نوین برسیم.
دنیای پیرامونمان پراز ابهامات، پیچیدگیها و پیشفرضهایی است که شاید بهراحتی نتوانیم آنها را کنار بگذاریم. اما تفکر انتقادی به ما این فرصت را میدهد که از عادتهای ذهنیمان فاصله بگیریم و بهجای پذیرش بیچون و چرا، بهدنبال حقیقت باشیم. در نهایت، شاید جملهای که اینشتین آغازگر مقالهاش کرد، تنها آغاز یک راه طولانی برای رسیدن به علم و دانش باشد: «چنین به نظر میرسد…» اما آنچه مهم است، این است که هیچگاه از خود نپرسیم که آیا واقعاً اینطور است یا خیر.