۱۰۱ نکته برای اندازهگیری هر آنچه فکرش را نمیکنید!
در سال های اخیر در پروژه ها و حتی کارهای روز مره ام ، همیشه با یک چالش بزرگ روبرو بودهام: «تصمیمگیری در ابهام». خیلی وقتها مدیران یا تیمهای فنی به من میگفتند فلان پارامتر (مثل کیفیت تجربه کاربری، امنیت، یا تصویر برند) «کیفی» است و نمیشود آن را با عدد و رقم سنجید. اما من همیشه باور داشتم که فناوری و داده باید نامرئی باشند و تنها نتیجه را شفاف کنند.
کتابی که امروز میخواهم خلاصهای جامع و کاملاً کاربردی از آن را با شما به اشتراک بگذارم، دقیقاً همان حلقه گمشدهای است که دیدگاه من را به یقین تبدیل کرد. کتاب «چگونه هر چیزی را اندازه بگیریم» اثر داگلاس هوبارد. اگر مثل من دغدغه داده کاوی ، ساخت محصولات هوشمند و بهینهسازی فرایندها را دارید، این یادداشت عصارهای از صدها صفحه دانش ناب برای شماست.
مثلِ حداقلِ همیشه ، این کتاب را هم سه بار مرور کردم ، یک بار خلاصه ای از کتاب را از هر منبعی ، هوش مصنوعی ، سایت های خلاصه ی کاربران ، پادکست های موجود و… ، یک بار رها شده در کتاب و بدون هیچ تعصب و سوگیری ، و در آخر هم با عینک و جهان بینی خودم که در این سال ها برایم شکل گرفته است. گاهی با نظرات نویسنده موافق نبوده ام ، گاهی هم از نکته یا فهمی که از موضوعی داشته به وجد آمده ام. اما مجدد مثل تمام خلاصه کتاب هایی که تا به حال با شما به اشتراک گذاشته ام، خیالتان را راحت کنم : سعی کردم امانت داری کنم و اگر جایی نظری غیر از نص کتاب داشته ام را جداگانه ذکر کنم ، تا مدل فکری نویسنده را برای شما نکته برداری کنم.
درباره نویسنده: داگلاس هوبارد
داگلاس هوبارد (Douglas Hubbard) بنیانگذار مؤسسه پژوهشی هوبارد و مبدع روش «اقتصاد اطلاعات کاربردی» (AIE) است. او کسی است که تخصصش ورود به سازمانهای بزرگ و حل مسائل به ظاهر «حلنشدنی» و «غیرقابل اندازهگیری» است. هوبارد با ترکیب آمار، نظریه تصمیم و اقتصاد، به مدیران نشان میدهد که بزرگترین ریسکها و نامشهودترین داراییها قابل سنجش هستند.
ساختار کلی کتاب
این کتاب در چهار بخش و چهارده فصل تدوین شده است.
-
بخش اول: به فلسفه اندازهگیری و رد ادعای غیرممکن بودن آن میپردازد.
-
بخش دوم: روی مراحل حیاتی «قبل از اندازهگیری» تمرکز دارد (تعریف مسئله و کالیبراسیون).
-
بخش سوم: روشهای قدرتمند و ساده اندازهگیری (مثل نمونهگیری و روشهای بیزی) را آموزش میدهد.
-
بخش چهارم: به ابزارهای پیشرفتهتر مثل سنجش تمایلات انسانی و ابزارهای جدید فناوری میپردازد.
هدف اصلی کتاب
هدف هوبارد در این کتاب یک چیز است: خلع سلاح کردن کسانی که میگویند «نمیشود». او میخواهد نشان دهد که هر چیزی که در کسبوکار یا زندگی برای ما اهمیت دارد (از رضایت مشتری و کیفیت نرمافزار گرفته تا ریسک امنیت سایبری)، اگر واقعاً وجود داشته باشد، اثراتی قابل مشاهده دارد و اگر اثراتی دارد، پس قابل اندازهگیری است. هدف کتاب این است که ما را از «شهود محض» به سمت «تصمیمگیری مبتنی بر داده» ببرد، حتی اگر دادههایمان کم و ناقص باشند.
ایده محوری: تعریف جدید اندازهگیری
ایده مرکزی که تمام کتاب دور آن میچرخد، تعریف مجدد واژه اندازهگیری است. هوبارد میگوید: «اندازهگیری، بیان کمّی کاهش عدمقطعیت بر اساس یک یا چند مشاهده است.»
یعنی قرار نیست به عدد دقیق و مطلق برسیم (که محال است)؛ بلکه هدف این است که نسبت به قبل، «کمتر در اشتباه باشیم». با این تعریف، هر مشاهدهای که دانش ما را اندکی افزایش دهد، یک اندازهگیری ارزشمند است.
۱۰۱ نکته کلیدی و کاربردی از کتاب
بخش اول: راهکار اندازهگیری وجود دارد (فلسفه و مبانی)

۱. اصل اراتوستن: برای اندازهگیری یک چیز عظیم (مثل محیط کره زمین)، نیازی به ابزارهای پیچیده نیست؛ گاهی یک مشاهده ساده (مثل سایه خورشید) با هندسه پایه، شما را به پاسخی دقیقتر از حد انتظار میرساند.
۲. قدرت استنتاج: اطلاعات موجود اغلب برای حل مسائل به ظاهر نشدنی کافی هستند، اگر یاد بگیریم چطور قطعات پازل را کنار هم بچینیم (مانند انریکو فرمی).
۳. افسانه نامشهودها: اگر چیزی برایتان مهم است (مثل «کیفیت»)، یعنی اثراتی در دنیای واقعی دارد؛ اگر اثر دارد، قابل مشاهده است و اگر قابل مشاهده است، قابل اندازهگیری است.
۴. تعریف اندازهگیری: اندازهگیری حذف خطا نیست، بلکه کاهش عدمقطعیت است; هر مشاهدهای که عدمقطعیت شما را کم کند، اندازهگیری محسوب میشود.
۵. پرهیز از کمالگرایی: لازم نیست به قطعیت ۱۰۰٪ برسید؛ در دنیای واقعی، کاهش عدمقطعیت از ۹۰٪ به ۱۰٪ ارزش فوقالعادهای دارد.
۶. اصل برونیابی: همانطور که در ریاضیات دبستان یاد گرفتید، رویههای حل مسئله برای اعداد کوچک، برای مسائل بزرگ و پیچیده هم کاربرد دارند.
۷. ارزش اقتصادی اندازهگیری: تنها زمانی باید چیزی را اندازه بگیرید که اطلاعات حاصل از آن، بر یک تصمیم تأثیر بگذارد و ارزش آن تصمیم بیشتر از هزینه اندازهگیری باشد.
۸. سه دلیل اهمیت اندازهگیری: تصمیمگیری آگاهانه، فروش اطلاعات (ارزش بازاری)، و ارضای کنجکاوی علمی.
۹. مدلهای کمّی بهتر از شهود: تحقیقات نشان داده که مدلهای آماری ساده در تصمیمگیری، تقریباً همیشه عملکرد بهتری از قضاوت شهودی متخصصان دارند.
۱۰. مغالطه استثنا بودن: هرگز نگویید «مسئله من منحصربهفرد است»؛ هر مشکلی قبلاً در جایی دیگر با ساختاری مشابه حل شده است.
۱۱. توهم مفهوم: بسیاری فکر میکنند اندازهگیری یعنی رسیدن به یک عدد دقیق (مثل ۳.۱۴)؛ در حالی که در مدیریت، اندازهگیری یعنی تعیین یک بازه با احتمال مشخص.
۱۲. توهم روش: لازم نیست حتماً تمام جامعه آماری را بررسی کنید؛ روشهای نمونهگیری کوچک (حتی ۵ تایی) قدرتمندتر از آن چیزی هستند که فکر میکنید.
۱۳. اعتراض اقتصادی: برخی میگویند اندازهگیری گران است؛ پاسخ این است: «هزینه اشتباه کردن در این تصمیم چقدر است؟» معمولاً هزینه خطا بسیار بیشتر از هزینه اندازهگیری است.
۱۴. آزمایش امیلی رزا: یک دختر ۹ ساله با یک آزمایش ساده ۱۰ دلاری، ادعای بزرگ «لمس درمانی» را رد کرد؛ سادگی آزمایش منافاتی با اعتبار علمی آن ندارد.
۱۵. زنجیره شفافسازی: اگر مفهومی مبهم است (مثل «خلاقیت»)، آن را به اجزای قابل مشاهده تجزیه کنید تا به چیزی برسید که بتوان شمرد.
۱۶. اصل بازگشت به هدف: اگر نمیدانید چه چیزی را اندازه بگیرید، از خود بپرسید: «با دانستن این مقدار، چه تصمیمی را تغییر میدهم؟»
۱۷. اندازهگیری به عنوان گزینه: اندازهگیری خودش یک گزینه سرمایهگذاری است؛ باید بازدهی (ROI) داشته باشد.
۱۸. خطر کمیتههای راهبری: کمیتهها اغلب به جای داده، بر اساس اجماع و شهود تصمیم میگیرند که منجر به خطاهای بزرگ میشود.
۱۹. شبیهسازی مونت کارلو: برای تصمیمات پیچیده، شبیهسازی هزاران سناریوی ممکن، دید بسیار بهتری نسبت به یک عدد میانگین میدهد.
۲۰. دامِ «دقیق بودن»: دقت (Precision) با صحت (Accuracy) فرق دارد؛ ممکن است عددی بسیار دقیق (با اعشار زیاد) داشته باشید که کاملاً غلط باشد.
بخش دوم: پیش از اندازهگیری (تعریف مسئله و کالیبراسیون)

۲۱. پرسش درست: نیمی از راه حل، پرسیدن سوال درست است؛ قبل از اندازهگیری، دقیقاً مشخص کنید «چرا» میخواهید بدانید.
۲۲. تعریف عدمقطعیت: عدمقطعیت یعنی وجود بیش از یک احتمال ممکن؛ کار ما محدود کردن این احتمالات است.
۲۳. تعریف ریسک: ریسک یعنی وضعیتی از عدمقطعیت که در آن برخی نتایج احتمالی شامل زیان یا ضرر هستند.
۲۴. کالیبراسیون ذهن: انسانها ذاتاً «اطمینان بیش از حد» دارند؛ باید یاد بگیریم وقتی میگوییم «۹۰٪ مطمئنم»، واقعاً ۹۰٪ مواقع درست بگوییم.
۲۵. تمرین بازههای اطمینان: تمرین کنید برای هر تخمین، یک بازه بالا و پایین بدهید که ۹۰٪ مطمئن باشید عدد واقعی در آن است.
۲۶. تست معادلسازی شرطبندی: برای سنجش واقعی بودن اطمینان خود، تصور کنید حاضرید روی تخمینتان شرط ببندید یا روی چرخاندن یک گردونه شانس؟
۲۷. جلوگیری از لنگراندازی: هنگام تخمین زدن، مراقب باشید عدد اولیهای که به ذهنتان میرسد (لنگر)، بازه اطمینان شما را محدود نکند.
۲۸. چالش بازه بسیار بزرگ: اگر بازه تخمین شما خیلی بزرگ است (مثلاً صفر تا بینهایت)، نترسید؛ این یعنی عدمقطعیت بالاست و هر اندازهگیری کوچکی ارزش زیادی دارد.
۲۹. آزمون پوچی (Absurdity Test): برای تعیین کرانهای بازه، از اعدادی شروع کنید که به وضوح مسخره و غیرممکن هستند و کمکم بازه را تنگ کنید.
۳۰. ارزش اطلاعات (VOI): محاسبه کنید که دانستن یک اطلاعات خاص، چقدر سود دارد؛ این فرمول به شما میگوید برای اندازهگیری چقدر باید هزینه کنید.
۳۱. هزینه فرصت مورد انتظار (EOL): میانگین پولی که در صورت انتخاب گزینه غلط از دست میدهید؛ اندازهگیری باید این هزینه را کاهش دهد.
۳۲. آستانه تصمیمگیری: نقطهای که در آن تصمیم شما از «بله» به «خیر» (یا برعکس) تغییر میکند؛ اندازهگیری باید حول این نقطه متمرکز باشد.
۳۳. وارونگی اندازهگیری: مدیران معمولاً متغیرهایی را اندازه میگیرند که اندازهگیریشان آسان است، نه متغیرهایی که ارزش اطلاعاتی بالایی دارند (مثل متغیرهای بازار).
۳۴. تمرکز بر ناشناختهها: در اکثر مدلهای کسبوکـار، تنها چند متغیر محدود هستند که بیشترین تأثیر را بر عدمقطعیت نهایی دارند؛ آنها را پیدا کنید.
۳۵. ** تجزیه (Decomposition):** شکستن یک متغیر بزرگ (مثل سود پروژه) به متغیرهای سازنده (درآمد، هزینه ثابت، هزینه متغیر) تخمین را آسانتر و دقیقتر میکند.
۳۶. اثر کالیبراسیون: افراد کالیبره شده، حتی بدون اطلاعات جدید، تخمینهای بهتری میزنند چون ابعاد ندانستههای خود را بهتر درک میکنند.
۳۷. ارزش اطلاعات کامل (EVPI): حداکثر مبلغی که حاضرید بپردازید تا تمام عدمقطعیت را حذف کنید؛ این سقف بودجه اندازهگیری شماست.
۳۸. منحنی ارزش اطلاعات: ارزش اطلاعات با کاهش عدمقطعیت به سرعت کم میشود؛ معمولاً چند مشاهده اول بیشترین ارزش را دارند.
۳۹. زمان به عنوان متغیر: ارزش اطلاعات اغلب به زمان وابسته است؛ اطلاعاتی که دیر به دست بیاید، بیارزش است (تحلیل حساسیت زمانی).
۴۰. مدلسازی تکراری: فرایند اندازهگیری خطی نیست؛ مدل بسازید، متغیرهای حساس را پیدا کنید، اندازه بگیرید، مدل را بهروز کنید و تکرار کنید.
بخش سوم: روشهای اندازهگیری (ابزارها و تکنیکها)

۴۱. قانون پنجتایی: در آماری که هیچ دادهای ندارید، گرفتن تنها ۵ نمونه تصادفی میتواند با احتمال ۹۳.۷۵٪ میانه (Median) جامعه را بین کوچکترین و بزرگترین مقدار نمونه نشان دهد.
۴۲. نمونههای کوچک: نترسید! وقتی عدمقطعیت خیلی زیاد است، حتی دادههای بسیار کم هم کاهش عدمقطعیت چشمگیری ایجاد میکنند.
۴۳. مشاهده مستقیم: سادهترین روش؛ فقط بروید و ببینید! (مثل شمارش مشتریان در یک ساعت خاص).
۴۴. ردپاها (Traces): اگر خود پدیده را نمیبینید، اثراتش را ببینید (مثلاً ساییدگی کاشیهای کف موزه برای سنجش محبوبیت یک تابلو).
۴۵. آزمایشهای کنترلشده: برای اثبات علیت، گروههای آزمون و کنترل ایجاد کنید (مثل تست A/B در طراحی محصول).
۴۶. روش صید مجدد (Mark and Recapture): برای تخمین تعداد کل (مثلاً باگهای نرمافزار)، تعدادی را پیدا و علامتگذاری کنید، دوباره جستجو کنید و ببینید چقدر از علامتدارها را دوباره پیدا کردید.
۴۷. نمونهگیری خوشهای: اگر نمیتوانید همه جا را بررسی کنید، چند خوشه (منطقه/گروه) را تصادفی انتخاب و کامل بررسی کنید.
۴۸. سوگیری انتخاب: مراقب باشید نمونههایتان معرف کل جامعه باشند، نه فقط کسانی که در دسترس هستند.
۴۹. رویکرد بیزی (Bayesian): این روش اجازه میدهد اطلاعات جدید را با دانش قبلی ترکیب کنید؛ این طبیعیترین روش یادگیری انسان است.
۵۰. احتمال پیشین: همیشه با یک احتمال اولیه (بر اساس سوابق یا تخمین کالیبره شده) شروع کنید، هرگز از “ذهن خالی” شروع نکنید.
۵۱. وارونگی بیزی: محاسبه احتمال صحت یک فرضیه با توجه به شواهد جدید، نه فقط احتمال مشاهده شواهد در صورت صحت فرضیه.
۵۲. آزمون فرضیه: روشهای سنتی آماری (مقدار P) اغلب گمراهکنندهاند؛ رویکرد بیزی برای تصمیمگیریهای مدیریتی شهودیتر و کارآمدتر است.
۵۳. تحلیل رگرسیون: ابزاری برای دیدن همبستگی بین متغیرها؛ اما به یاد داشته باشید همبستگی الزاماً به معنای علیت نیست.
۵۴. رگرسیون چندگانه: برای پیشبینی یک متغیر (مثل فروش) بر اساس چندین عامل (تبلیغات، قیمت، فصل) عالی است.
۵۵. استفاده از اکسل: بسیاری از ابزارهای پیچیده آماری (مثل مونت کارلو یا رگرسیون) به راحتی در اکسل قابل پیادهسازی هستند؛ نیاز به نرمافزارهای عجیب نیست.
۵۶. تحقیق ثانویه: قبل از تولید داده جدید، ببینید آیا کس دیگری قبلاً این کار را کرده است؟ (گوگل اسکالر، ویکیپدیا، مقالات تخصصی).
۵۷. محکزنی ناهمگن: گاهی میتوانید از دادههای یک صنعت دیگر که ساختاری مشابه مسئله شما دارد، برای تخمین استفاده کنید.
۵۸. تجزیه فرمی: مسائل بزرگ را به اجزای کوچکتر بشکنید؛ خطاهای اجزای کوچک اغلب همدیگر را خنثی میکنند.
۵۹. توزیع نرمال: بسیاری از پدیدهها (قد، وزن، خطای ساخت) توزیع نرمال دارند؛ از خواص آن برای تخمین با داده کم استفاده کنید.
۶۰. قانون اعداد بزرگ: هرچه نمونه بیشتر شود، میانگین نمونه به میانگین واقعی جامعه نزدیکتر میشود، اما بازدهی نهایی کاهش مییابد.
۶۱. فاصله اطمینان (Confidence Interval): همیشه گزارشهایتان را با بازه اطمینان ارائه دهید، نه یک عدد تک؛ این نشانه حرفهای بودن است.
۶۲. اثر ناظر (Hawthorne Effect): آگاه باشید که خودِ عمل اندازهگیری ممکن است رفتار افراد را تغییر دهد؛ سعی کنید نامحسوس اندازه بگیرید.
۶۳. آزمایش کور: برای حذف سوگیری، مطمئن شوید ارزیابها نمیدانند کدام مورد متعلق به گروه آزمون است.
۶۴. قانون ۲۰/۸۰ در اندازهگیری: ۲۰ درصد متغیرها، ۸۰ درصد عدمقطعیت مدل شما را تشکیل میدهند؛ فقط روی همانها تمرکز کنید.
۶۵. سادهسازی: مدلهای پیچیده لزوماً بهتر نیستند؛ اغلب یک مدل ساده خطی عملکردی مشابه یا بهتر دارد.
۶۶. تست تورنسل: اگر یک اندازهگیری منجر به اقدام یا تصمیم نشود، اصلاً اندازهگیری نیست، فقط سرگرمی است.
۶۷. سوگیری تأیید: مراقب باشید فقط دادههایی را جمع نکنید که باور فعلی شما را تأیید میکنند؛ دنبال دادههای ردکننده باشید.
۶۸. دقت کاذب: ارائه اعدادی مثل «۴۸.۲۱ درصد» وقتی عدمقطعیت بالاست، فقط توهم دقت ایجاد میکند؛ بگویید «بین ۴۰ تا ۶۰ درصد».
۶۹. استفاده از اینترنت: ابزارهایی مثل Google Trends میتوانند شاخصهای پیشرو برای مسائل دنیای واقعی (مثل نرخ بیکاری یا شیوع بیماری) باشند.
۷۰. ردپای دیجیتال: تحلیل لاگهای سرور، کلیکها و رفتار کاربران در وب، ارزانترین و دقیقترین روش مشاهده رفتار است.
بخش چهارم: ورای مبانی (ابزارها و تمایلات انسانی)

۷۱. سنجش تمایلات: چیزهایی مثل «شادی»، «رضایت» یا «زیبایی» هم با روشهایی مثل “تمایل به پرداخت” (Willingness to Pay) قابل سنجش هستند.
۷۲. مقیاس لیکرت: استفاده از طیفهای ۱ تا ۵ برای سنجش نظرات خوب است، اما مراقب محدودیتهای ریاضی آن باشید (میانگین گرفتن از آنها همیشه صحیح نیست).
۷۳. تعصبات شناختی: ذهن انسان پر از سوگیری است (لنگر، هاله، تایید)؛ ابزارهای اندازهگیری باید اینها را خنثی کنند.
۷۴. مدل لنز (Lens Model): میتوان قضاوت یک متخصص خبره را مدلسازی کرد و سپس از آن مدل (فرمول) به جای خود متخصص استفاده کرد؛ معمولاً مدل ثبات بیشتری دارد.
۷۵. حذف نویز: انسانها در قضاوتهایشان نویز دارند (خستگی، گرسنگی)؛ مدلها نویز ندارند و همیشه یکسان عمل میکنند.
۷۶. بازارهای پیشبینی: جمع خرد جمعی (Wisdom of Crowds) از طریق بازارهای شرطبندی داخلی، اغلب دقیقتر از نظر بهترین متخصصان است.
۷۷. انگیزهها در اندازهگیری: افراد اگر سودی در نتیجه داشته باشند، پیشبینیهای دقیقتری میکنند (پول واقعی یا اعتباری در بازار پیشبینی).
۷۸. تجمیع نظرات: میانگین گرفتن از تخمینهای چند نفر مستقل، معمولاً خطای کمتری نسبت به تکتک آنها دارد.
۷۹. روش دلفی: گرفتن نظرات متخصصان، به اشتراکگذاری ناشناس نتایج و تکرار فرآیند، به همگرایی و دقت کمک میکند.
۸۰. اندازهگیری ارزش برند: برند یعنی حاضرید برای این محصول چقدر بیشتر از محصول مشابه بدون نام پول بدهید؟ (Premium Price).
۸۱. ارزش زمان: زمان هم پول است؛ کاهش زمان انتظار مشتری یا کارمند، ارزش ریالی مشخصی دارد که قابل محاسبه است.
۸۲. اندازهگیری ریسک پروژه: به جای گفتن «ریسک متوسط»، بگویید «۲۰٪ احتمال تأخیر بیش از ۲ ماه».
۸۳. سوگیری بازماندگان: در تحلیل دادهها، مراقب باشید فقط برندهها را نبینید؛ شکستخوردههایی که از لیست حذف شدهاند هم دادههای مهمی دارند.
۸۴. همبستگی و علیت: همبستگی سرنخ خوبی است، اما برای اثبات علیت به آزمایش و کنترل متغیرها نیاز دارید.
۸۵. بصریسازی دادهها: نمودارها (مثل هیستوگرام) درک توزیع احتمالات را برای مدیران بسیار سادهتر از جداول میکنند.
۸۶. آزمایش A/B: پادشاه اندازهگیری در دنیای دیجیتال؛ همیشه دو نسخه را مقایسه کنید تا تأثیر واقعی یک تغییر را ببینید.
۸۷. اندازهگیری آموزش: اثر آموزش را با گروه کنترل بسنجید، نه فقط با نظرسنجی رضایت از دوره؛ آیا رفتار تغییر کرد؟
۸۸. ارزش استراتژیک: حتی مفاهیم انتزاعی مثل «همسویی استراتژیک» را میتوان با امتیازدهی موزون (Weighted Scoring) کمیسازی کرد، به شرطی که وزنها درست تعیین شوند.
۸۹. نقد ماتریسهای ریسک: ماتریسهای رنگی (قرمز/زرد/سبز) معمولاً گمراهکنندهاند؛ بهتر است از شبیهسازیهای کمی استفاده کنید.
۹۰. مدلسازی چابک: با یک مدل ساده شروع کنید و فقط جایی که نیاز است (VOI بالا)، مدل را پیچیدهتر کنید.
۹۱. ترنت (Internet) به عنوان آزمایشگاه: میتوانید با تغییرات کوچک در وبسایت یا تبلیغات، واکنشهای واقعی بازار را با هزینه کم بسنجید.
۹۲. تحلیل احساسات (Sentiment Analysis): استفاده از متنکاوی برای سنجش نظر عمومی نسبت به یک محصول یا برند در شبکههای اجتماعی.
۹۳. ردیابی چشم (Eye Tracking): ابزاری برای اندازهگیری دقیق توجه کاربر در طراحی UX که آنچه میگویند را با آنچه واقعاً میبینند مقایسه میکند.
۹۴. اینترنت اشیاء (IoT): سنسورها هزینه جمعآوری داده را به شدت کاهش دادهاند؛ اکنون میتوان چیزهایی را سنجید که قبلاً اقتصادی نبود.
۹۵. یادگیری ماشین: الگوریتمها میتوانند الگوهای پیچیدهای را در دادههای انبوه پیدا کنند که انسان هرگز نمیبیند، اما نیاز به دادههای باکیفیت دارند.
۹۶. اخلاق در اندازهگیری: همیشه در نظر بگیرید که اندازهگیری شما چه تأثیری بر حریم خصوصی و رفتار افراد میگذارد.
۹۷. پرهیز از معیارهای بیهوده (Vanity Metrics): لایک و بازدید مهم نیست؛ تبدیل و فروش مهم است. چیزی را بسنجید که پول میسازد.
۹۸. استانداردسازی: استفاده از واحدهای استاندارد (مثل زمان، پول، درصد) ارتباط بین بخشهای مختلف را ممکن میسازد.
۹۹. مستندسازی: روش اندازهگیری خود را بنویسید تا دیگران بتوانند آن را تکرار و نقد کنند.
۱۰۰. فرهنگ دادهمحور: ابزارها مهماند، اما مهمتر این است که سازمان یاد بگیرد بدون داده تصمیم نگیرد.
۱۰۱. شروع کنید: بزرگترین مانع، ترس از کامل نبودن است. یک مدل ناقص روی دستمال کاغذی، بهتر از نداشتن هیچ مدلی است.
امیدوارم این خلاصه و نکات برای شما هم مثل من، چراغ راهی باشد برای خروج از تاریکی ابهام و قدم گذاشتن در روشنایی دادهها. اگر مثل من قلاب کتاب شدید ، حتما مطالعه کامل کتاب را از دست ندهید!
یاعلی